از دوران کودکي خود يعني دههی سي بهياد دارم که وقتي گوش شنوا پيدا کردم و بدون درک معناها به محاوره و گفتگوی اطرافيانم در روستای صلواتآباد سنندج توجه ميکردم، با کلماتي مکرّر مواجه ميشدم که مرتب در ميان جملات افراد از کوچک و بزرگ، زن و مرد، باسواد و بيسواد، زمزمه ميشد و آن يک قسم مقدس و تکيه کلامي بود که برای حقانيت بيانات خود بهزبان ميآوردند تا طرف مقابل و مخاطب را اقناع بنمايند.
به " باوا سهی ئيبرايم " قسم
بزرگتر که شدم، فهميدم که مقبرهی باوا سهی ئيبرايم در بالای تپهی مرتفعي در جنوب شرقي روستا قرار دارد و مردمان از سراسر شهرهای استان کردستان و روستاها با خلوص نيّت و با اشتياق، رنج فراوان سفر را تحمّل کرده و برای زيارت مقبرهی باوا سهی ئيبرايم به صلواتآباد آمده و بعد از انجام مراسم دعاخواني در کنار مرقد وی در بالای تپه، بهسوی تکيه و خانقاه حاج سيدکاظم در محلهی غرب روستا از کوچههای داخل صلواتآباد ميگذشتند تا به محضر روحاني وارسته و عارف رباني و مرد باکمال و مورد قبول تمام اهالي روستا يعني حاج سيدمحمدکاظم ابراهيمي پدر بزرگ اينجانب برسند و ضمن ديدار و تقاضای دعای خير از مشاوره و رهنمودهای ايشان نيز برای حل مشکلات زندگي و دفع بلايا و شفای ناراحتيهای جسمي و رواني کمک بطلبند. در ضمن به ديدار نعلين پيامبر اسلام که در اختيار حاجي سهی کاظم بود، نائل ميشدند و...
شرح بيشتر در مورد نعلين و شهرت تاٌثير آن در التيام روانپريشيهای مردمان و رسيدن به حاجات معنوی مختلفهی اهالي کردستانات و تاريخ احوال باوا سهی ئيبرايم جد بزرگ طايفهی سادات صلواتآباد را در صفحات بعد به نقل از کتاب پدرم حاج سيدمحمدناصر ابراهيمي ملاحظه ميفرمائيد..
در تاريخ مردمان هر سرزميني مرداني برجسته و دارای ويژگيهای خاص وجود داشتهاند که باعث تغييرات موٌثر در زندگاني آن مردمان شدهاند. راجع به صلواتآباد و سادات ابراهيمي صلواتآباد حرف و حديث شفاهي و کتبي فراوان وجود دارد. بهنظر اينجانب صاحبان اصلي سرزمين و آب و خاک روستای صلواتآباد همان اجداد مردمان غيرسيد مقيم صلواتآباد هستند که پذيرای مهماناني سيد از بلاد ديگر شده و با ميل و رغبت باطني برای رفع نيازهای معنوی خود، آنان را به عضويت جمع و اهالي روستا در آورده و با در اختيار گذاشتن لوازم مادی از زمين و باغ و خانه گرفته تا ساير مايحتاج زندگي، سادات را به ماندن در ميان خود راضي نموده و حتي آنان را در صدر تمامي موضوعات و مسائل روستايشان قرار داده و در خدمت کردن و رفع نيازهايشان کوشيدهاند. داستان از آنجا آغاز ميشود که پدر بزرگ مولانا باوا سهی ئيبرايم يعني قطب طريقت و عرفان مرحوم سيد شهابالدين از بلاد ديگر به روستای نمان در چند کيلومتری شرق سنندج مهاجرت نموده و بنا به دلائل تقريباً نامعلومي در ميان اهالي نمان ماندگار شده و به پيشنمازی و ارشاد معنوی آنان ميپردازد. گويا ايشان باعث انتقال محل روستای نمان به محل فعلي صلواتآباد شده و مرقد وی روی تپهای در جنوب غربي روستای صلواتآباد ميعادگاه راز و نياز مردمان آن روزگاران بوده است. سيد مهمان برای مردم نمان يعني صلواتآباد فعلي، به ارمغان، کتابهای فقهي و علمي آن زمان و همچنين يادگاری از پيامبر اسلام را که نسل به نسل به دستشان رسيده بود با خود به صلواتآباد ميآورد. برای اهالي روستا چه سوغاتي بهتر و بالاتر از کتاب و زمزمهی معرفت بشری ميتوانست آنها را وادار نمايد تا با رضايت قلبي خود، جان و مالشان را در راه و مسير فکری مهمانان عالم و وارسته فدا نمايند. اين بود که چراغ دانش آن روزگاران در روستای صلواتآباد بر افروخته شده و مردمان آن زمان با تمايل و خوشحالي تمام هستي خود را در خدمت به سادات کرام ابراهيمي واگزار مينمايند. در طول زمان نسل سادات صلواتآباد پُر جمعيت گرديد و محلهی بالا در روستا به سکونت آنان تعلق گرفت و خود مردمان اصلي در محلهی پائين ماٌوا گزيدند. محلهی سادات و محلهی غيرسادات در صلواتآباد موجبات اين مقولهی ذهني را در ميان جامعهی کردستان بهوجود آورده بود که در برخورد اهالي صلواتآباد با مردمان جاهای ديگر، بلافاصله اين سئوال برای شناسائي به عمل ميآمد که شما از طبقه و قبيلهی سادات صلواتآباد هستيد يا از قبيله و طبقهی غيرسادات؟! اين ذهنيت اجتماعي هنوز هم از بين نرفته و در هر جای کردستانات اولين سئوال يک مخاطب از يک فرد اهل صلواتآباد ميباشد! کتابهای فقهي و علمي و نعلين پيامبر اسلام دست به دست به خانوادهی سيدصابر مشهور به قاضي صابر پدر حاجي سهی کاظم ميرسد. مرتب به تعداد کتابها افزوده شده و پس از وفات مرحوم حاج سيد کاظم، کتابخانهی خانوادگي که سابقهی چند صد ساله دارد با نعلين به فرزند ارشد ايشان يعني حاج سيدمحمدناصر پدر فواد تعلق ميگيرد که در شهر سنندج مقيم و بنا به دلائل بسيار زيادی آن آثار و گنجينهی تاريخي از محل واقعي که صلواتآباد باشد، دور ماند.
اينجانب بهعنوان فرزند ارشد حاج سيدمحمدناصر بر اين اعتقاد هستم که کتابهای قديمي و نعلين نميتوانند به ملکيّت شخصي هيچکسي درآيند. چون يادگار گذشتگان بوده و متعلق به تمامي اهالي صلواتآباد بهطور عام ميباشد. لذا اينجانب برای جای دادن مجدّد کتابخانه و نعلين به محل اصلي آن يعني صلواتآباد، اقدامات بسيار اساسي به عمل آوردم. ابتدا با تشکيل اولين موزهی شخصي در کردستان ايران در سال 1391 شمسي توانستم نعلين را از طريق ثبت در دفترخانهی اسناد رسمي به موزهی شخصي فواد انتقال دهم. بعد با تاٌسيس مرکز پژوهش و تحقيقات علمي فواد با نام اختصاری " ام پي تي فواد " در سال 1394 شمسي در صلواتآباد سنندج، موجبات انتقال تمام کتابهای قديمي و همچنين تمامي کتب جديد و اسناد علمي شخصي خود که مجموعهای کم نظير ميباشد به " ام پي تي فواد mpt-foad " فراهم نمودم. برای مطالعه و کسب اطلاعات بيشتر بايستي به کتابهای ديگر اينجانب تحت عناوين: " اولين موزهی شخصي در کردستان ايران" و " ام پي تي فواد " مراجعه شود.
عالم رباني و روحاني وارسته حاج سيدمحمدناصر ابراهيمي کتابي تاٌليف کردهاند تحت عنوان: " شجرهالخواص لتذکارالناس " که به نقل مطالبي از آن کتاب برای نيل به مقصود نوشتهی حاضر ميپردازم. و ...